پوریا کنار پنجره منتظره تا عشقش عشقی که شب روز به عشقش میخوابه و بلند میشه رو ببینه کی میدونه تو دل پوری چی میگذره عشق واقعی میتونم روش قسم بخورم مجنون فرهاد ژولیت یا هر کی دیگه که فکرشو میکنی تو این داستان گریه میکنن و میمیرن و زنده میشن این داستانی نیست که بش حسودی کنی داستانیه که میتونی توش گریه کنی دلتو صاف کنی چون گریه خوبه ولی بدون پوریا بلد نیست گریه کنه.

میدونی انتظارش واسه چیه حتما فکر میکنه الان دختره میاد با هم خوشبش میکنن میگن میخندن نه این ملاقات 2 ثانیه هم طول نمیکشه تا مهسا میاد بیرون پ میره داخل خودم وقتی این جمله رو نوشتم خندم گرفت ولی حقیقت شاید باور نکنی الان 4 ساله پ دوسش داره ولیییییییییییییی...

ای کاش...(از این جمله متنفرم ولی زیاد میشنویش تا ته داستان زیادددددد)

امروز پ به قول خودش یه تصمیم بزرگ گرفته قراره تو این داستان گریه کنی ولی فعلا میخوام به چنتا تصمیم احمقانه بخندی باور کن حقیقت باور کن...

اره تصمیم گرفته به دختره نه ....

به داداش دختره که دوستش بگه اجیتو دوست دارم...

نخند این اول گریه است...

صبح زود 3 شب نخوابیده قهرمان داستان

3 شب

میتونی عشق درک کنی تا الان؟ قهرمان نمیتونه فکر کنه بخوابه سالهاست اجاره ای میخنده اجاره ای میدونی یعنی چی؟

با به بهونه کوه میرن بیروون میلاد خواب خواب پ طبق معمول شوخی بگو بخند تا اینکه به رود میرسن پ یهو عوض میشه بقض میکنه 

- میلاد یه چیزی بگم قول میدی جوش نیاری غیرتی نشی؟

- بگو

- حرفتو بزن

- عاشق شدم

- ها تو ؟???????????????

- خواهر تو دیوووونشم دوسش دارم تک ناز خوشگل

میخای بدونی دختره چه شکلییه که این دیووونش شده؟ ای کاش پ گریه بلد بود

موهای خرمایی روشن چشم سبز قد و هیکل تک صدای قشنگ ... 

باور میکنی میلاد فقط نگاه کرد فقط  نگاه

ای کاش ...

میدونی مثل چی میمونه؟ مثل اینه که داری یه آهنگ روسی (1) گوش میکنه روسی هم بلد نیستی ولی دلت میخواد با آهنگ گریه کنی خوش به حالت اگه بتونی ولی حیف پ بلد نیست گریه کنه حیف