قسمت دوم A
نوشته شده توسط : roooh

پوری خودشو ملامت میکنه چرا به میلاد گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟

بعد از ظهر

میلاد : پوریا من میخوام نون بخرم میای؟

-بریم

- پوریا گفتم بهشون

-به کی؟ چی؟

-به خواهرم اینا

-خوب چی گفتن؟

- حرفی نزدن

-یعنی هیچی؟

- هیچی

یه روز تلخ دیگه پوریا داره تو کوچه با بچه ها فوتبال بازی میکنه مثل همیشه سعی کرده مرتب بیاد کوچه که وقتی عشقش اومد بتونه خودی نشون بده  ...

مهسا از خونه میاد بیرون کلی روزنامه دستش، میره سمت سطل آشغال طبق معمول مجنون ما حواسش میره به لیلیش توپم از دست میده کسی که تو محل به سرعتش تو فوتبال معروفه شل شده  میلاد میره سمت پوریا ، میبوستش

-       خوب ما دیگه داریم میریم

-       کجا؟

-       خونمون عوض کردیم

-       هااااااااااااااا

طبق معمول پوریا اخرین نفری که از ماجرا ها با خبر میشه و همیشه وقتی بهش میگن که کار از کار گذشته پوریا دیگه نمیتونه رو پا وایسه روی جدول کنار خیابون میشینه

-       این نیز بگذرد ، نرفته که واسه همیشه ، مال خودت غصه نخور

ای کاش پوریا گریه بلد بود

جالبش میدونی چیه؟ پوریا عادت کرده که شادیاشو تقسیم کنه و غماشو تو خودش بریزه به همین خاطر که همه فک میکنن پوریا  تو عمرش غم نداشته

 

3 سال میگذره پوریا هنوز شب ها به یاد مهسا میخوابه و صبح ها به یادش بلند میشه به این امید که مهسا مال خود خودش...  

پوریا دانشگاه قبول شده

تصمیم میگیره بره جلو مردونه از عشقش خواستگاری کنه ، دوستش که اتفاقا اسم اون هم  پوریا بود و پوریای اصلی داستان هر وقت با میلاد کار داشت به اون میسپرد میلاد رو پیدا کنه ولی متاستفانه 9 ماه پیش از شیشه جلو ماشین در حالی که عقب نشسته بود پرت میشه بیروون و جا به جا میمیره خدا بیامرزتش پوریا حسابی تنهاست حسابی

خلا3 با هزار مشکل میلاد رو پیدا میکنه

میلاد میاد که با پوریا برن بیرون اما سعید هم هست پوریا با سعید زیاد خوب نیست پوریا نمیتونه جلو سعید چیزی به میلاد بگه  وقتی از هم جدا میشن پوریا خیلی ناراحت که نتونسته حرفشو بزنه 2 ساعت بعد به میلاد میزنگه

-       میلاد مگه من بت نگفتم کار واجب دارم بات؟

-       بابا یهو شد خودش سیریش شد اومد

-       خوب فردا شب میام دنبالت خوب؟

-       باشه

................. ای دل دیوونه پاپتیو ساده ، نزن به این راه پای پیاده........... راهی که میری آخرش بن بست......... نزار بگم دیوونه بد جور مسته ...... راهی که میری به خدا بی راهست............ هر کی به این راه بزنه آوارست

-       سلام میلاد خوبی؟

-       خوبم

-       یادته گفتم عاشق خواهرتم؟ میخوام با خودش بحرفم

-       خوب من چه میتونم کنم

-       الهی من فدات شم خیلی ماهی فردا بیا بوستان خواهرتم به یه بهونه بیار منم یه هدیه میگیرم یهو ظاهر میشم به ناهار مهمون میکنم تو بپیچ تا من باش بحرفم

-       باشه اگه خودش نخواست اصرار نکن دیگه هم فراموشش کن قول؟

 

-       قول (با بغض)

فردا بوستان پونک

- ااااااااااا سلام

- خوبی پسر؟

- به تو اینجا چه میکنی چه خوشتیپ شدی

- چاکریم شما خوبی مهسا خانم؟

- ممنون شما خوبی؟

- مرسی

- اقا ناهار مهمون من

- نه زحمت میشه

- نه خواهش میکنم مهسا خانم

- ااا چی میگی نه





:: موضوعات مرتبط: قسمت دوم A , ,
:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 2 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: